شُست‌و شوی مغز در حمام

حمام البته مکانی است برای شست‌و شوی تن. لیکن شست‌و شوی تن در این حمام موجب زخم برداشتن و کوفتگی و شکستگی است، از جانب نگهبان! نگهبانی که حقوق بگیر ِ سازمان میراث فرهنگی است. آخر این‌جا که جای استحمام نیست دیگر. روزگاری حمام بوده، همین “کریم” خودمان در دوره‌ی زندیه داده ساخته اند. بساطی است امروزه: یک روز می‌شود سفره‌خانه، روز دیگر می‌شود موزه‌ی صنایع دستی، کسی چه می‌داند، شاید روزی شود…
کاش روزی حمام شود. وقتی به حمام وکیل سر می‌زنید یادتان باشد سرکی هم به قسمت‌ها و درهای بسته شده با داربست هم بزنید. آن‌وقت شما هم خواهید گفت “کاش روزی حمام شود” حیف است… بگذریم.

چند عکسی می‌گذارم که بیایید به دیدن ِ دسته‌گل ِ کریم خان جانمان، وقتی آمدید ما بقی را خودتان سعی کنید ببینید. حالا شاید فکری به حال مستضعفان ِ راه‌دور هم کردم و با عکس‌هایی آنان را هم چاره شد!
در فکر به‌روز کردن اینجا بودم، عکس‌های حمام وکیل فکرم را شُست و رویی دگر داد. مثلا جان نن‌جانمان [که خدا رحمت کند نن‌جان شما را هم] عکاس خبری هستم. چرا عکس خبری نزنم! این پست را می‌زنم با همین چند عکس؛ بعدی‌ها را به امید خدا جور دیگری ارسال می‌کنم…